وبلاگ دریزدفردا :نوروز به نقل از وبلاگ استاد مهرداد اسکندرنژاد


وبلاگ  در یزدفردا " ضیاء الله ملک زاده بافقینوروز به نقل از وبلاگ استاد مهرداد اسکندرنژاد:مردم ایران، آمدن نوروز و نو شدگی سال، تجدید حیات رستنی ها و رویش دوباره گیاهان و نباتات را با راه انداختن پیك های نوروزی و كاشتن و رویاندن دانه های گیاهی و آتش زدن بوته و خار و شاخه های خشك و مرده‌ی درختان در شب سوری اعلام می كنند.

در آیین های نوروزی كه چند روزی پیش از سال نو آغاز می شود مردم همراه طبیعت ، از مرحله ای به مرحله ای دیگر گذاری رمز گونه می كنند، به قول میر چا الیاده شاید بتوان شروع هر فصل نوینی از زندگی را یك مرحله گذار نامید. در بسیاری از رسم ها و آداب مربوط به زناشویی، آبستنی، بلوغ، مرگ و نوشدگی سال میان اقوام مختلف جهان به خوبی مشاهده می‌شود. «آرنولد وان ژنپ» مر دم شناس فرانسوی نیز شماری از رفتارهای فرهنگی و آیینی مردم را را با انتقال برخی از پدیده های طبیعی از وضع و حالتی به حالتی دیگر دارای پیوند می داند .
در آغاز این گذار مردم با خانه تكانی و پلشت زدایی در روزهای پایانی سال كهنه، از آنچه رنگ فرسودگی و سیاهی دارد، جدا می شوند و دوری می گزینند. آداب پیشواز نوروز رفتن: مانند غبار روبی وپاكسازی خانه و محیط زیست(خانه تكانی) ، شكستن و دور افكندن كوزه های سفالین كهنه آبخوری ، نو كردن اسباب و اشیای كهنه و فرسوده و نا كار آمد، سفید و نقاشی كردن دیوارهای خانه، تطهیر و پاكیزه كردن سر و تن و جامه و كنار گذاشتن جامه های كهنه و ژنده و پوشیدن جامه های نو و پاكیزه ، گند زدایی خانه با سوزاندن و دود كردن اسفند و كندر و افشاندن بوی خوش ، آتش زدن و سوزاندن خار و خاشاك و شاخه های خشك درختان در شب آخر سال یا شب چهار شنبه سوری ، تعطیل و متوقف كردن كار و فعالیت های اجتماعی و اقتصادی معمول روزانه در آخرین روزهای روزهای عمر سال كهنه ، همه نشانه و مظهر خیزش جمعی مردم در پلشت زدایی و نابودی ارواح زیانكاری است كه در سیاهی و كهنگی و مرگ آشیانه گزیده اند.

اینها همه نشانه مرحله جدا شدن انسان از تباهی و سیهكاری و زندگی گذشته در سال كهنه و دورساختن ارواح خبیث و زیانكار از فضای زیست در سال نو است.
گستردن«خوان نوروزی» در نوروز و در آغاز دوره«جدا گزینی » ، نماد و مظهر دوره ای از مناسك گذار می تواند باشد. خوان نوروزی تمام اعضای خانواده را از دور و نزدیك به خانه فرا می خواند و بر سر خوان می نشاند و به عقیده ایرانیان زردشتی ، امشاسپندان ( هفت فرشته مقرب اهورا مزدا ) نیز كه در فروردگان از جهان مینوی به زمین فرود می آیند ، بر سر خوان نوروزی و در كنار دیگران حضور خواهند یافت و از این رو، خوان نوروزی نقش و كاركردی بس مهم در گرد آوردن افراد خانواده و روان درگذشتگان آنها به دور هم و زدودن گرد دوری و نفاق و كدورت میان اعضای خانواده و ایجاد صلح و دوستی و همبستگی میان آنها دارد.
ظاهرا رسم گستردن سفره در نوروز و چیدن هفت نوع خوراكی بر روی آن بازمانده رسمی كهن است و شماره هفت نیز تمثیلی است از هفت ایزد دین مزدیسنا. زرتشتیان ایران خوان نوروزی را با سه سینی ، هر یك حاوی هفت گونه شیرینی ، و میوه تازه و خشك به نشانه هفت فرشته امشاسپند می آرایند و باور دارند كه این فرشتگان در فروردگان از جهان مینوی به جهان خاكی فرود می آیند ؛ روی سفره نوروزی افزون بر هفت خوراكی ؛ آینه ، لاله ، شمع، قر آن ( در خوان مسلمانان) و اوستا ( در خوان زردشتیان) ، جامی پر از آب –كه در آن چند برگ سبز شمشاد و نارنج انداخته اند– یك جام با ماهی های قرمز ، نرگس و سنبل ، چند تخم مرغ پخته رنگ شده و نقاشی شده ، نان سنگك یا نان تافتون ، یك بشقاب سبزی پلو با كوكو و ماهی ، سكه نقره كه معمولا سكه صاحب الزمان است، اسفند رنگ شده ، شیر و ماست و پنیر و سبزی خوردن و شیرینی میگذارند. هر یك از این چیزها و خوراكی ها در فرهنگ ایرانی معنا و مفهومی نمادی دارد.

امروزه هفت نوع خوراكی كه روی سفره هفت سین می چینند بنا به خصوصیات اجتماعی ، فرهنگی و اقلیمی در نواحی مختلف ایران فرق می كند. در بیشتر مناطق ایران در تحویل سال « سفره هفت سین» می گسترند و هفت نوع خوراكی كه نخستین حرف نام هر یك « سین» است ، مانند سیب ، سنجد ، سركه ،‌سماق ، سنبل و سیر یا سیاه دانه روی آن می چینند. در برخی از روستاهای فارس و خراسان سفره « هفت میم » و سفره « هفت شین» ، از هفت گیاه و میوه می گسترند. درگذشته ایرانیان سفره هفت شین می گسترانیده اند .
شهد و شیر و شراب و شكر ناب
شمع و شمشاد و شایع اندر خوان
در روایتهای مربوط به نوروز نیز نوشته اند كه خوردن عسل در نوروز برای تندرستی سود مند است و همچنین گفته اند كه شكر و شراب هم در زمان جمشید در نوروز پیدا شده است ».



به هنگام تحویل سال همه اعضای خانواده جامه های تازه خود را پوشیده و دور سفره هفت سین گرد می آیند . پدر بزرگ و مادربزرگ در بالای سفره و پس از آنها پدر و مادر و فرزندان در کنار سفره می نشینند . عقیده بر این است که به هنگام تحویل سال همگی باید به آینه نگاه کنند
از دیگر عقاید این است که آینه ای را به صورت خوابیده در سفره قرار داده و تخم مرغی را روی آن قرار می دهند و می گویند که به هنگام تحویل سال این تخم مرغ تکان می خورد . این عقیده از آنجا سرچشمه می گیرد که قدما می گفته اند کره زمین بر روی شاخ گاوی قرار گرفته است و هر گاه که گاو خسته می شود کره زمین را از یک شاخش به سمت دیگر پرتاب می کند و این مواقع همان زمان تحویل سال است هنگام تحویل سال توپی شلیک می شد که از صدای آن همه متوجه تحویل سال نو می شندند که از صدای آن همه متوجه سال نو می شدند و آنگاه همگی به روبوسی مشغول شده و فرا رسیدن سال جدید را به یکدیگر تبریک می گفتند و پس از آنکه بزرگترها عیدی های کوچکترها را که معمولاٌ سکه و یا اسکناس بوده است از لای قرآن کریم درآورده و به آنها می دادند . پس از آن ، بسته به هنگام تحویل سال که اگر روز باشد فوراٌ افراد کوچکتر فامیل به دیدن بزرگترها رهسپار می شوند و معمولاٌ ناهار یا شام روز اول عید را در منازل بزرگان خویش صرف می کنند باز این عقیده حکمفرماست که در روز اول عید باید رشته پلو خورد تا به این وسیله در سال جدید سر رشته کارها دستشان آمده و تا پایان سال از دستشان خارج نشود .



نوروز و پاشیدن آب به یکدیگر

در گذشته رسم بر این بود که در روز نوروز مردمان به یکدیگر آب می پاشیدند و شادمانی می کردند . ابوریحان بیرونی در این مورد می گوید : سلیمان باد را امر کرد که او را با وسیله آسمان پیمایش ، پرواز دهد در این هنگام پرستویی پیش آمده و بدو گفت : در این آسمان از برای من کاشانه ای است چند تخم در آن که امید من است . از آنسوتر رو که کاشانه مرا در هم مشکنی سلیمان خواهش او را پذیرفته و مسیر خود را کج کرد و از سوی دیگر رفت چون این کرد پرستو برای قدردانی ، از جایی مقداری آب آورد و بر روی سلیمان پاشید و یک ران ملخ نیز بدو داد . این ماجرا به روز نوروز اتفاق افتاد و همین شد سرآغازی برای به وجود آمدن این رسم که به هنگام نوروز مردمان به روی یکدیگر آب پاشیده و هدیه ها رد و بدل کنندنوروز باید جشنی مربوط به قبل از آمدن آریایی ها باشد. با كشفیات جدید این نكته بیشتر روشن شده كه در ایران و در این سرزمین اقوامی زندگی می كردند كه دارای فرهنگی خیلی قدیمی و ریشه دار بودند. این طور نیست كه ما نوروز را از بین النهرین قرض كرده باشیم، ولی آنچه سند و مدرك داریم از بین النهرین است. آنها پیش از ما وارد دوره تاریخی شده بودند و تاریخ داشتند. به هر حال دست كم از دو سه هزار سال قبل ایرانیان نوروز را جشن می گرفته اند. احتمالا جشن نوروز با آیین های »ازدواج مقدس« باید ارتباط داشته باشد. تصور

می شده كه الهه بزرگ یعنی الهه مادر، شاه را برای شاهی انتخاب می كرده و با او ازدواج می كرده است. در واقع كاهنه ای به نیابت از الهه با شاه ازدواج میكرد.


عمو نوروز و حاجی فیروز


شعرهای حاجی فیروز

حاجی فیروزه،
سالی یه روزه،
همه می‌دونن،
منم می‌دونم،
عید نوروزه.

ارباب خودم سامالا علیکم،
ارباب خودم سر تو بالا کن،
ارباب خودم منو نیگا کن،
ارباب خودم لطفی به ما کن.
ارباب خودم بزبز قندی،
ارباب خودم چرا نمی‌خندی؟

بشکن بشکنه بشکن،
من نمی‌شکنم بشکن،
اینجا بشکنم یار گله داره،
اونجا بشکنم یار گله داره!
این سیاه بیچاره چقد حوصله داره.

عمو نوروز و حاجی فیروز اصلا فرعی نیستند، خیلی هم اصلی اند. داستان عمو نوروز، داستانی عاشقانه است. عمو نوروز منتظر زنی است. آنها می خواهند با هم ازدواج كنند. این داستان می تواند به آن ازدواج مقدس الهه و شاه مربوط باشد. در واقع آن زن بی نام(سال) عاشق عمو نوروز است و آن الهه هم عاشق شاه است.الهه كه عاشق شاه است، او را انتخاب می كند و آن زن عاشق (سال) هم عمو نوروز را برمی گزیند. دیدار زن و عمو نوروز اتفاق نمی افتد. زن هیچوقت در زمان عمو نوروز بیدار نیست، آن قدر خانه را روفته و روبیده و كار كرده كه خوابش برده. زن صاحب خانه است و مرد مسافر، و این سفر همیشه ادامه دارد. اما داستان حاجی فیروز بسیار جدی تر و مهم تر است. مرحوم مهرداد بهار حدس زده بود كه سیاهی صورت حاجی فیروز باید مربوط به بازگشت او از دنیای مردگان باشد. ظاهرا داستان از این قرار است كه »ایشتر« كه همان الهه تموز است شاه –دوموزی- را برمی گزیند. یك روز الهه به زیرزمین می رود و با ورود الهه به زیرزمین، در روی زمین باروری متوقف میشود. نه دیگر درختی سبز می شود و نه دیگر گیاهی هست.

 

خدایان كه از ایستایی جهان ناراحت بودند، برای پیدا كردن راه حل جلسه میكنند و قرار میشود كه نیمی از سال را »دوموزی« به زیر زمین برود و نیم دیگر سال را خواهر دوموزی كه »گشتی ننه« نام دارد، به جای برادر به زیرزمین برود. وقتی دوموزی به روی زمین می آید، بهار میشود و تمام مراسم نوروز هم ظاهرا و احتمالا به دلیل آمدن اوست. وقتی دوموزی را به زیرزمین میفرستند، لباس قرمز تنش میكنند و دایره، دنبك، ساز و نی لبك دستش می دهند و این یعنی خود حاجی فیروز. صورت سیاهش هم مربوط به بازگشت از دنیای مردگان است و این شادمانی ها برای بازگشت دوموزی از زیرزمین است.

چهارشنبه سوری

چهارشنبه سوری یكی از مهمترین جشنهای دوران ایران باستان است كه در آخرین چهارشنبه‌ی سال برگزار می‌شده و به عنوان «جشن اتحاد» از آن یاد می‌كنند، چرا كه ابعاد متعدد انسانی این جشن كه جامعه آن روزگار را به سوی نیكبختی رهنمون می‌شده، جملگی به یك پیام مشترك منجر شده كه همان ارتقای روحیه‌ی اتحاد و نوع دوستی بوده است.


این جشن با آمدن «حاجی فیروز» كه یكی از قدیمی‌ترین شخصیتهای نمایش شادی آور بوده است و دست كم از «عصر ساسانیان» وجود داشته آغاز می‌ِشده.

«حاجی فیروز» درست ۱۰ روز قبل از آمدن عید نوروز با صورتی سیاه شده و لباسی قرمز در بین مردم حاضر می‌شده سپس همه با جشنی دور هم جمع می‌شدند خارها و گیاهان هرز زمین را كنده و زمین منطقه را آماده باروری می‌كردند و زباله‌ها را نیز صبح چهارشنبه از كوچه و خیابان جمع می‌كردند و شب همراه با خارها و بوته‌ها می‌سوزاندند. به همین خاطر چهارشنبه سوری افزون به جشن اتحاد چشن پاكسازی محیط زیست هم بوده. در واقع یكی از پیامهای این جشن این است كه بسوزانید و نابود كنید خارها را، و خارهای نفستان و زشتی‌ها و پلیدی‌های سال كهنه را.

آنها آتش می‌افروختند و كلامی كه از آن روزها برای ما از بازیها و جشنها باقی مانده«زردی من از تو و سرخی تو از من» است كه در هنگام پریدن از روی آتش آن را می‌خواندند. در این جمله زردی به معنای رخوت و سستی و بی‌تحركی و سرخی به معنای گلكون و باطراوت و شاداب بودن است.

آنها در هفت نقطه با فاصله‌های معین بوته‌ها را روشن می‌كردند سپس ابتدا پیرمردها و پیرزنها از روی آن می‌پریدند. به این دلیل كه احترام به بزرگترها واجب است و همین‌طور آنها به علت سن زیادشان رخوت و سستی بیشتری دارند و باید زودتر از جوانها زردی خود را به آتش بسپارند، بعد از آن جوانترها و بیمارها هم باید از روی آتش می‌پریدند.
                     
جالب توجه اینكه در آن زمان هیچ شیء یا ماده منفجره‌ای در آتش نمی‌انداختند تا ترس ایجاد نشود از اینجا خواهیم فهمید آتش به عنوانی كه از عناصر حیات برای ایرانیان باستان مقدس و مظهر فروغ یزدان بوده است اما استفاده از ترقه و ...ابتكار آنها نبوده و بعدها به این مراسم اضافه شده است.

در این جشن آتش را خاموش نمی‌كردند و خاموش كردن آن را بد می‌دانستند بعد از اینكه آتش تا آخر سوخت حاجی فیروز مقداری از دوده‌ی آتش را به صورت خود مالیده و به راه نامعلومی می‌رفت و برای مردم آرزوی اتحاد و همبستگی می‌كرد پس از رفتن او مردم خاكسترها در جایی می‌گذاشتند تا باد آن را ببرد.

بعد از مراسم آتش بازی مراسم كوزه شكنی بوده كه به دو روایت نقل شده است: عده‌ای گفته‌اند كه هر خانواده بنا به بنابر توانایی مالیش چند سكه در كوزه‌ای قرار می‌داده و آن را از پشت بام به درون كوچه پرت می‌كرده است و هر كدام از نیازمندان به اندازه نیازشان از آن پول بر می‌داشتند و البته نه بیشتر و هیچ شخص ذره ای هم از آن پول‌ها بر نمی‌داشته زیرا معتقد بودند در غیر این صورت بركت از خانه‌هایشان خواهد رفت. و به روایت دیگر هر خانواده تكه‌ای زغال كه نماد سیاه بختی، تكه‌ای نمك كه نماد شورچشمی و كوچكترین سكه‌ی رایج را كه نماد تنگدستی است درون كوزه می‌اندخته و بعد از چرخاندن دور سر تك‌تك اعزای خانواده از بالای پشت بام به پائین می‌انداختند و می‌گفتند «درد و بلای خانه را در كوچه ریختم».

بعد از مراسم كوزه شكنی مراسم قاشق زنی بوده كه شخصی كه وضع مالی خوبی نداشته با پوشاندن صورت خود بر در خانه‌ها می‌رفته و افراد پول یا آجیل چهارشنبه سوری را كه از هفت میوه‌ی خشك تشكیل شده به عنوان كمك در ظرف او می‌ریختند.

در این شب مراسمی برگزار می‌شده كه مربوط به زنان بوده و”مردها اجازه شركت در آن را نداشتند“. این مراسم بیشتر مربوط به حاجت گرفتن و بخت گشایی و رفع درد و بلا بوده. به این صورت كه اگر در خانواده‌ای مریض بوده یك زن در اول شب چادر رختخوابی بر سر كرده ملاقه‌ای به ذست می‌گرفت و به در خانه‌ی همسایگان می‌رفت و بدون زدن حرفی چهار مرتبه با ملاقه به در خانه‌ها می‌كوبیده و صاحبخانه با آن ملاقه برای او مقداری خوراكی می‌آورده، این خوراكی را به مریض می‌دادند و معتقد بودند كه شفا خواهد گرفت و اگر صاحبخانه در خانه بیماری داشته باشد یا مسافری از آن خوانواده در راه بوده از دادن خواراكی خودداری می‌كردند.

مراسم بخت گشایی دختران هم با بستن قفل بر گردن دو دختر و نشستن آنها سر چهار راه و شكستن گردو انجام می‌شده، در اهواز آش رشته می‌پختند یا شمع به سقاخانه می‌بردند، در بروجرد از روی یك جنازه حیوان دختر كم بخت را عبور می‌دادند، در یزد دختران با خریدن گردو یا بادام بالای مناره مسجد می‌رفتند و نماز حاجت می‌خواندند و روی هر پله یك گردو یا بادام می‌شكستند، در آ‚ل به مقبره‌ی خضر می‌رفتند و نماز می‌خواندند و شمع روشن می‌كردند و تا چهارشنبهاین كار را تكرار می‌كردند.

آخرین مراسمی كه در این شب انجام می‌شده مراسم جالب «شال اندازی» كه خواستگاری غیر مستقیم است بوده. به این ترتیب كه خواستگار شالی را درون خانه‌ی دختر مورد نظرش می‌انداخته و منتظر می‌مانده اگر خانواده‌ی دختر شیرینی جلوی در می‌گذاشتند جوابشان مثبت و اگر ترشی می‌گذاشتند جوابشان منفی بوده و دختر قصد ازدواج نداشته.

در صورت مثبت بودن جواب خانواده‌های دو طرف در شبهای بعد به صحبت
می‌نشستند و اگر به توافق می‌رسیدند یك نفر فال گوش می‌ایستاد به این صورت كه در كوچه منتظر می‌ماند تا چند نفر عبور كنند اگر صحبتهای آنها غم‌انگیز بود فال بد می‌آمد ولی اگر حرفهایشان شاد و خوش بود فال خوب بوده و وصلت انجام می‌شد.

http://mehrdad54.mihanblog.com/post/228
  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا